متاسفم....برای اینکه مطالبم دیگر بوی تو نمیدهد...
متاسفم که نتوانستم ااین وظیفه را به درستی انجام دهم...موضوع مهدویت را میگویم....
متاسفم که به نام تو و برای خود نوشتم...
متاسفم که آنجور که باید منتظرت نیستم...
متاسفم برای خودم....
منو ببخش...که منتظر خوبی نبودم ونیستم...منو ببخش که دنبال هر بهانه ای بودم که نمازام رو عقب بیاندازم...منو ببخش که صبحها موقع اذون یا بیدار نمیشم یا اگه بیدار میشم نماز صبح رو نمیخونم....
من امشب بعد مدتها نه به سراغ اسم تو بلکه برای خود تو آمده ام...آمده ام تا تو را بشناسم...درکت کنم....عاشقانه به انتظارت بایستم....
خسته شدم از این دنیای بی تو....این دنیای پر از ظلم...از این همه بی عدالتی...شاید اینها بهانه شدند تا این بار به سراغ خودت بیایم...
بغض کرده ام...تو را میخواهم....میدانم که این متن را میخوانی...و انچه در دلم است را میدانی...پس بدان که من اینجا مینوسم که منتظر جوایت هستم....همه بازدیدکنندگان شاهد...میشود من از این همه ظالم و آدم کش و بی دین بدتر باشم که به من نظر نمیکنی؟میدانم که خوب هم نیستم اما حداقل میتوانم به زبان بگویم منتظرت هستم...چیزی که خیلی ها نمی خواهند و نمیتوانند به زبان آورند...
ای امام من!من هم چنان این وب را برای تو نگه خواهم داشت...اما نظری به من کن...
اللهم عجل لولیک الفرج